مورخان اسلامی، اولینهایی را به این پیامبر الهی نسبت دادهاند، مانند نخستین نویسنده، نخستین خیاط، نخستین منجم، نخستین …
یکی از پیامبران الهی که قرآن از او با اوصاف رشکبرانگیز “صابر”، “صدیق”، “نبی” و “صالح” یاد میکند، حضرت ادریس نبی است. او با چند واسطه به آدم ابوالبشر نسب میبرد و نیای اعلای حضرت نوح ابوالانبیاست.درود خدا بر یکان یکانشان.
حضرت ادریس(ع) را نخستین پیامبر مرسل از نسل حضرت آدم(ع) و نخستین مدرس بشر برشمردهاند چنانکه در تواریخ اسلامی آمده است: ” او نخستین کسی بود که خیاطی کرد و طرز دوختن لباس را به انسانها آموخت و از آن پس مردم به تدریج از لباسهای دوخته شده استفاده می کردند. او بلند قامت و تنومند و نخستین انسانی بود که با قلم خط نوشت و بر علم نجوم و حساب و هیئت احاطه داشت و آنها را تدریس می کرد. کتابهای آسمانی را به مردم می آموخت و آنها را از اندرزهای خود بهره مند می ساخت، از این رو نام او را ادریس (که از واژه درس گرفته شده) نهادند. (۱)
شاید به همین دلیل است که ابن سکیت، ادیب معروف عرب، نام مبارک حضرت ادریس را مشتق از ماده”درس” میداند. با این همه، برخی از مفسران همچون زمخشری در الکشاف، بر این دیدگاه خرده گرفته و معتقد است این کلمه، مشتق نیست بلکه معرب است و غیرمنصرف، چون عجمی است. لذا در قرآن آمده : واذکر فی الکتاب ادریس(و نفرموده ادریساً).
گاهی او را « مثلث الحکمه » یا « مثلّث النِعَم » یعنی دارای نعمت پادشاهی، حکمت و نبوت و « اوریای سوم » و « هرمس الهرامسه » پس از آدم و شیث علیهما السلام لقب دادهاند(۲).
با اینکه در مجموعه معارف مکتوب دینی، حکایات تاریخی و روایی فراوانی از وی نقل شده است اما برخی از محققان اهل تدقیق، به این منقولات به دیده تردید می نگرند. چه اینکه اینکه دوره حیات حضرت ادریس پیامبر، به دوران پیش از تاریخ( قبل از طوفان نوح) برمیگردد و آنچه گفته میشود حدسها و احتمالاتی صرف بیش نیست. به عنوان مثال علامه طباطبایی در المیزان، ضمن شرح تفصیلی احوال و زندگی حضرت ادریس به نقل از محدثان اسلامی، به نقد آنچه گفته شده مینشیند و معتقد است که: “درباره زندگانی ادریس (علیهالسلام) و سرانجام او نیز اختلاف بسیاری وجود دارد و مطالب موجود چندان قابل اعتماد نبوده و بیشتر آنها از زمره اسرائیلیات به حساب میآیند”(۳). با این همه، بر پارهای اوصاف مرتبط با مقام علمی وی صحه می گذارد.
سیمای حضرت ادریس(ع) در قرآن
در پهنه آیات قرآن، تنها در ضمن چند آیه آنهم به صورت کوتاه و موجز از حضرتش یاد شده است. یک. آیات ۸۵ و ۸۶ سوره مبارکه انبیاء: وَإِسْمَاعِیلَ وَإِدْرِیسَ وَذَا الْکِفْلِ کُلٌّ مِنَ الصَّابِرِینَ * وَأَدْخَلْنَاهُمْ فِی رَحْمَتِنَا إِنَّهُمْ مِنَ الصَّالِحِینَ [و اسماعیل و ادریس و ذاالکفل را (به یاد آور) که همه از صابران بودند. و ما آنان را در رحمت خود وارد ساختیم؛ چرا که آنها از صالحان بودند.] دو. آیات ۵۶ و ۵۷ سوره مبارکه مریم(س): وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقًا نَبِیا* وَرَفَعْنَاهُ مَکَانًا عَلِیا [و در این کتاب، از ادریس (نیز) یاد کن، او بسیار راستگو و پیامبر (بزرگی) بود. و ما او را به مقام والایی رساندیم.]. در ذیل آیه اخیر، اغلب مفسران در این بحث کردهاند که منظور از رفعت مکان در این آیه چیست؟ آیا حضرت ادریس نیز مانند حضرت عیسی، درود خدا بر هر دو، به آسمان عروج کرده است یا اینکه معنای دیگری منظور نظر است؟ عدهای بر این باورند که حضرتش به یکی آسمان چهارم دنیا عروج داده شده و همچنان زنده است. از دیدگاه ایشان، منظور از رفعت مکان، مکان مادی و یکی از اجرام سماوی است. عدهای دیگر نیز مانند طبرسی در مجمع البیان، با تمسک به پارهای شواهد قرآنی، آن را به معنای رفعت مکانت میدانند نه رفعت مکان. علامه طباطبایی صاحب تفسیر گرانسنگ المیزان میگوید: “از سیاق داستانهایى که در این سوره به ردیف ذکر مى شود و مواهب نبوت و ولایت را که از مقامات معنوى و الهى است ذکر مى کند، استفاده کرد که مراد از مکان على که خدا وى را بدان مکان رفعت داده یکى از درجات قرب باشد. زیرا رفعت مکانى و صعود دادن به جایى بلند هر چند که بلندترین مکانهاى متصور باشد مزیتى به شمار نمىرود.”(۴).
در تایید سخن علامه باید گفت که کرات آسمانی و اجرام سماوی معلق در فضا، نسبت به یکدیگر، بالا و پایین نیستند. کسی که به مثلا به کره ماه رفته است، زمین را بالای سر خود میبیند چنانکه اهل زمین نیز، ماه را بالای سرشان میبینند.
گذشته از این میتوان گفت: اطلاق لفظ مکان در معنای منزلت معنوی در ادبیات قرآن،معمول است. از جمله شواهد دال بر این سخن، کریمه ۷۷ سوره یوسف است که میفرماید: قَالُوا إِنْ یسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ فَأَسَرَّهَا یوسُفُ فِی نَفْسِهِ وَلَمْ یبْدِهَا لَهُمْ قَالَ أَنْتُمْ شَرٌّ مَکَانًا وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَصِفُونَ[(برادران) گفتند: «اگر او [بنیامین] دزدی کند، (جای تعجب نیست؛) برادرش (یوسف) نیز قبل از او دزدی کرد» یوسف (سخت ناراحت شد، و) این (ناراحتی) را در درون خود پنهان داشت، و برای آنها آشکار نکرد؛ (همین اندازه) گفت: «شما (از دیدگاه من،) از نظر منزلت بدترین مردمید! و خدا از آنچه توصیف میکنید، آگاهتر است!»].
پینوشتها:
۱٫ کامل ابن اثیر، ج ۱، ص ۲۲٫
۲٫ اعلام القرآن، محمد خزائلی.
۳٫ المیزان، طباطبایی، محمدحسین، ج۱۴،ص ۷۲٫
۴٫ همان،ص۸۴٫